مثل یک معجزه
آهسته و پیوسته دختر کوچولویم را تکان میدهم تا مبادا آرامش خوابش بهم بخورد. برایش لالایی زمزمه می کنم و با دستم موهای مشکی کوتاهش را نوازش می کنم. به صورت گرد و کوچولویش خیره میشوم؛ باورم نمیشود که این فرشته کوجولو در وجود من تکامل یافته و نه ماه همراه با من نفس کشیده باشد. این درست مثل یک معجزه است. ...
نویسنده :
ماماني
23:57